یاد اولین روزی که اینجا نوشتم افتادم نمی دونستم چی بنویسم

خیلی وقته ننوشتم وخیلی وقته از اون روز میگذره

حس نوشتن م خشکیده

دیگه ندارم طاقت موندن    من این شهر رو رها میکنم از داغ شبونه

دل موطن من مرده زه بیداد زمونه



تاتسلیم هوس شدن یک قدم بیشتر نمانده بود



خدایا کمکم کن


هوس


گاهی وقتا که گیر میده میگم بذار فریبم بده

وقتی که اون خودش اینو می خواد من چرا فردین بشم

اگه من نباشم یکی دیگه هست

بعد سریع پشیمون میشم

چهره آدما یادم میاد

که بهم میگن  نباید فریب بخورم

دنیای بی شرم




دنیا چقدر کثیف و ناپاک شده 


خیلی کم پیش میاد که یه درخواست بی شرمانه بی جواب بمونه و معمولا به دلیل وجود بی شرمی بیش از حدش باعث میشه که طرف مقابل هم به بی شرمی عادت کنه و تسلیم بشه

ولی من تسلیم نمی شم

یعنی خدا کنه که تسلیم نشم

ساغرم شکسته

   ای ساقی

رفته ام زدست

   ای ساقی

در میان طوفان بر موج غم نسشته منم

بر زورق شکسته منم

ای ناخدای عالم



خدایا شکرت