به گرد کعبه میگردی پریشان
که وی خود را درآنجا کرده پنهان
دراینجا باده می نوشی
درآنجا خرقه می پوشی
چرا بیهوده می کوشی
دراینجا مردم آزادی
درآنجا ازگنه عاری
نمیدانم چه پنداری
دراینجا همدم و همسایه ات در رنج و بیماری
تو آنجا در پی یاری
چه پنداری
کجا وی ازتو می خواهد چنین کاری
خرد گم کرده ای شاید نمی دانی